درستي پيش بيني ها در مورد رويه كمسيون حوادث.

در مطلبي تحت عنوان "كمسيون بررسي حوادث: حركت در تاريكي"‌بطور واضح از عملكرد ناشفاف اين كمسيون انتقاد و در مطلب ديگري تحت عنوان "بنويسيد برودپيك بخوانيد نانگا" با رجوع به پرونده هايي مثل مرگ سامان نعمتي و دكتر بهالو نسبت به نحوه ي عملكرد اين كميته، ابراز نگراني شد.
همان زمان عده اي اين هشدارها را تاب نياورده و به صرف اينكه دكتر صالحي مقدم مجله كوه را منتشر مي كند وي را معصوم از هر خطايي پنداشته و اينجانب را مستحق هر توهين و حتي تهديد!
اكنون با انتشار نظريه اين كميته درباره حادثه برودپيك اثبات گرديد نگرانيهاي مطروحه بي دليل نبوده و خوانندگان محترم كافي است مقايسه اي داشته باشند بين آنچه قبلا بيان داشته ام با آنچه كه منتشر شده!
به شخصه از خواندن آن متاسف شدم.


پ.ن.۱: اگر مشغله ها اجازه دهند به نقاط سياه اين گزارش خواهم پرداخت.

پ.ن.۲: هرچند شروع به كار اين كميته در زمان رياست قبلي بود ولي انتشار آن در زمان مديريت آقاي زارعي، باعث مي شود امتيازات منفي آن به پاي ايشان نوشته شود. اميدوارم در درجه اول هيچ اتفاقي نيوفتد تا نيازي هم به چنين كميته كذايي نباشد و در درجه دوم اگر نياز بود شاهد چنين دست گل به آب دادنهايي نباشيم.

مسائلي در خصوص "تحليل حادثه برودپيك 92" از سوي رامين شجاعي

جاي بسي خوشحالي است كه بالاخره تحليل بلندبالاي آقاي شجاعي به عنوان شخصي صاحب نظر كه درگير ماجرا نيز بوده منتشر شد. (آدرس مطلب: http://dastanekouh.blogfa.com/post-102.aspx) انتشار اين مطلب براي افرادي كه اطلاعات كافي ندارند مي تواند حكم تغذيه اطلاعات مورد نياز باشد و براي آنهايي كه خود را صاحب نظر مي دانند هم از اين لحاظ مفيد است كه كمك مي نمايد شرايط حاكم بر برنامه بهتر درك شود. اطلاع از اينكه چه طرز فكري بر برنامه حاكم است (صرف نظر از اينكه آنرا درست مي دانيم يا خير) در تحليل آن كمك شاياني مي نمايد چرا كه تحليل درست صرفا با دانستن منطق حاكم بر آن ميسر خواهد شد. زماني اين سئوال برايم مطرح بود كه آيا كاري بود كه بتوان انجام داد تا اين عزيزان زنده بمانند؟ البته منظورم قبل از وقوع وضعيت بحراني بود چرا كه ضمن احترام به نظر سايرين به شخصه از همان ابتدا هم به عمليات امداد نجات در آن ارتفاع و در آن موقعيت اعتقادي نداشتم (مطلب مرتبط: http://newbie.blogfa.com/post/385).

اما در خصوص مطلب آقاي شجاعي موارد ذيل را خلاصه وار بيان مي نمايم: 

  1. با مطالبي كه در مورد حركت رو مرز تواناييها گفته شد موافقم. وقتي كاظم فريديان از K2 بازگشته بود خاطرم نيست آيا در يكي از جلسات باشگاه دماوند بود يا در جمعي دوستانه كه گفت كه سرانجام اين ورزش به هر حال مرگه و وقتي روي لبه تواناييهات حركت مي كني هر آن ممكنه پا رو اونطرف بگذاري. مي گفت افرادي كه اصرار به برنامه هاي ماجراجويانه دارند دير يا زود حادثه مي دهند. خب من اون موقع حرفش رو اغراق و غلو قلمداد كردم و قبولش نداشتم تا اينكه حادثه نانگا رخ داد. بعدها وقتي بطور خصوصي از خاطرات نانگا مي گفت مي ديدم كه واقعا زنده برگشتن از اين سفرها چقدر شانس مي خواد. هرچقدر هم مواظب باشي بازم ممكنه بري. چنين حرفهايي رو فقط از كاظم نشنيدم. محمد نصيري دوست خوب و بي حاشيه من هم وقتي بعد از برودپيك كارگران برام از سفرش تعريف مي كرد در واقع مهر تاييدي بود كه حرفهايي كه دوست نداشتم قبولشون كنم. از اين لحاظ من كوهنوردي ماجراجويانه رو به ميدان جنگ شبيه مي دونم چون اونجا هم همين قانون حاكمه و يك سرباز با رعايت كامل تمام آموزه هاي نظامي باز هم ممكنه كشته بشه. بعدها با از ميان ما رفتن بقيه نامهاي بزرگي مثل اعتمادي فر و اسنفدياري و عميدي و ... به اين حرف ناخوشايند بيشتر اعتقاد پيدا كردم. هيچ بعيد نمي دونم خودش هم به همين دليل كوهنوردي جدي رو رها كرده باشه. شايد الان بهتر درك مي كنم كه چرا بعضي از كوهنوردان وقتي به همچين سفرهايي مي رن وصيت نامه شون رو هم مي نويسن.

  2. منطق اجراي برنامه را درك كردم و تلاش نمودم در چارچوب آن باقي بمانم. كاري كه بسياري قادر به انجامش نشدند. مطمئنا عده اي با راه و روش صعود اين دوستان موافق نيستند و شايد عده اي هم آنرا بپسندند، اما به هر حال تيم صعودكننده به آن اعتقاد داشت. به نظرم بسيار مهم خواهد بود كه اگر نقد و تحليلي روي مساله انجام مي شود اين موضوع را مد نظر قرار دهد و به همين چارچوب وفادار بماند. مواردي چون چرايي همراه نبودن باربر ارتفاع يا همراه نبردن تيرك چادر و ... همه و همه كليت صعود سبكبار را مورد نقد قرار مي دهد و در آخر مي خواهد بدانجا برسد كه اين روشي خطرناك است كه بر نه بر كسي پوشيده است و نه كسي منكر خطرات اين روش شده است. به نظرم نقدي مي تواند واقعا در جايگاه نقد قرار بگيرد كه با فرض پذيرش روش صعود سبكبار به بررسي موضوع بپردازد.

  3. تلاش نمودم از پيش قضاوت پرهيز نمايم. همه جا گفته ام از تيم برودپيك حمايت مي كنم اما اين به معناي آن نيست كه اگر اشتباه در تحليل مشاهده شد نظري بيان نشود. تلاش نمودم ذهنم را پاك نگه دارم تا همه شواهد و قراين بدون هيچ ترس و واهمه اي روي ميز بيايد. در مورد ترس و واهمه به گمانم شكست خوردم و نتوانستم در ايجاد فضايي امن و به دور از تخريب و ترور شخصيت براي بيان اتفاقات موثر واقع شوم. فكر مي كنم اگر شخص ديگري جاي رامين شجاعي بود به هيچ عنوان تا اين حد از پاسخگويي را شاهد نبوديم. به شخصه از شجاعت و احساس مسوليت آقاي رامين شجاعي شگفت زده شدم و از اين لحاظ به ايشان تبريك مي گويم. فقط براي مقايسه اطلاعات ارائه شده در خصوص برنامه برودپيك را مقايسه بفرماييد با اطلاعات ارائه شده در ساير برنامه هاي حادثه ديده. از برنامه نانگا گرفته تا مرگ دكتر بهالو و عيسي ميرشكاري و ... از مرگهاي تكي (مثل مرگ مرحوم عميدي؛ اسنفدياري و اعتمادفر) كه تقريبا هيچ اطلاعات رسمي در دست نيست! مرگها فراموش كنيد كه حساسيت زا هستند. حتي گزارش حوادثي كه به خير گذشته اند نيز قابل تامل است. مثلا گزارشي كه مسئولين خانه كوهنوردان تهران از حادثه دره مور (كه منجر به تلفات هم نشد) ارائه كردند، بسيار مضحك بود بطوريكه گزارش شخص آقاي حامدحواله دار به عنوان سرپرست آن برنامه بسيار كاملتر از گزارش رسمي باشگاه از تحليل حادثه بود. صحبتهاي غير رسمي افراد حاضر در حادثه كه به عنوان شاهد در باشگاه نيز حاضر شدند به هيچ عنوان منتشر نشد و سانسوري به تمام معنا صورت گرفت. (امير حسين ناظمي قبلتر نسبت به سكوت مسئولين خانه اعتراض كرده بود كه شخصا وي را به خويشتن داري و دادن فرصت به باشگاه دعوت كرده بودم كه بخاطر لطفي كه بنده دارد پذيرفت و ديگر ننوشت اما گزارش امين معين مايوس كننده و قابل تامل بود. به شخصه از او كه خود را كارشناس و منتقد مي داند انتظار بيشتري داشتم) همه اينها را مقايسه كنيد با اطلاعات ارائه شده اي كه مستقيم و غير مستقيم به برودپيك مي پردازد. ضمنا نبايد فراموش كرد با توجه به اينكه نصف بيشتر تيم از بين رفته اند طبعا بايد بخش مهمي از اطلاعات نيز از بين رفته باشد علي الخصوص كه آنان كه رفتند تيم حمله بوده و كليه اطلاعات ما از آنها بر مي گردد به ارتباطات راديويي آنها ... از سوي ديگر از آنجاييكه افشين سعدي (ديگر بازمانده تيم) سكوت اختيار كرده است مي توان استدلال كرد مخالفتي با گزارش آقاي شجاعي ندارد. برعكس آقاي برهمني كه هرچند عضوي از تيم نبود اما بواسطه حضورش سخنراني آتشيني كرد كه البته نكات زيادي هم در آن بود (مطلب مرتبط: http://newbie.blogfa.com/post/400 )

  4. با توجه به دست نوشته ها و فيلمهاي آنان (علي الخصوص فليمي كه در مورد امداد در ارتفاع است و ...) مي توان پذيرفت كه افراد تيم از ميزان خطر آگاهي داشته اند. همچنين سال قبل دو اتفاق بزرگ در كوهنوردي داخلي افتاد يكي صعود انفرادي آيدين بزرگي از ديواره علمكوه و ديگري پيمايش خط الراس پسندكوه تا خرسان در منطقه علمكوه.  اتفاقا هر دوي اين برنامه ها هم صرفا توسط اعضاي همين تيم برگزار شد و اگر بيشتر دقت كرده باشيد اين اخبار در وبلاگ داستان كوه (متعلق به رامين شجاعي) بازنشر يافت. بنابراين اجراي آنها را آن هم درست قبل از عزيمت به برودپيك را نمي توان طور ديگري تفسير كرد. لذا با اين فرض كه افراد گروه به خطرات مسير كاملا واقف بودند و خود را براي آن كاملا آماده كرده بودند موافقم. كما اينكه مقاومت آنان تعجب همگان را برانگيخت بطوريكه آقاي زارعي كه اكنون رئيس فدراسيون نيز شده است در آن زمان نوشت : آنها مردانه جنگديدند (از اين جمله همچنين استباط مي كنم كه برداشت اينجانب از شباهت برنامه هاي ماجراجويانه با ميدان نبرد - نه از لحاظ وجود دشمني كه بايد به آن غلبه كرد بلكه از لحاظ امنيت جاني - مورد قبول ايشان نيز هست و گرنه از واژه جنگيدن استفاده نمي شد)

  5. در مورد اينكه خطاي ارتفاعي GPS‌ بيشتر از خطاي سطحي آن است هيچ بحثي نيست. اما اينكه گاها بیان می شود مبناي محاسبه ارتفاع در GPS سطح آبهاي آزاد نيست در عمل مي تواند چندان صحيح نباشد چرا كه این موضوع صرفا در محاسبات ارتفاعي تراشه هاي GPS (مانند تراشه هاي قدرتمند SiRF) صادق است ولي سازندگان GPS (مثل Garmin) براي رفع اين نقيصه از حسگرهاي فشارهوا (ارتفاع سنج بارومترتيك) استفاده كرده اند كه مي تواند بصورت مستقل يا تركيبي با محاسبات GPS (كه برمبناي سطح بيضوي‌ انجام مي شود) مورد استفاده قرار گرفته و در كاهش خطا بسيار موثر باشد. اطلاعي ندارم آيا در گوشيهاي ثريا از حسگر فشارسنج هم استفاده شده است يا خير. اگر فاقد اين قطعه باشند آن فرض درست و اگر داراي آن باشند غلط است اما حتي با فرض وجود اين قطعه الكترونيكي در گوشي مورد استفاده باز هم موضوعي مساله را پيچيده مي كند و آن توفاني شدن هوا در روز سرنوشت ساز آخر است چرا كه فشار هوا در توفان كاهش يافته و ارتفاع سنجهايي كه بر اين مبنا كار مي كنند دچار اختلال مي شوند. (مطلب مرتبط: http://newbie.blogfa.com/post/14). بنابراين نياز به كاليبراسيون مجدد دستگاه مي باشد كه آن نيز نيازمند اطلاعاتي از وضع هوا (مثلا اينكه كاهش فشار از چه زماني شروع مي شود و تا چه هنگامي ادامه دارد و چه مقدار پايين مي آيد) و نيز تمركز فكري است كه بعيد مي دانم هيچ يك از آنها در آن شرايط مهيا مي بود. اما در خصوص خطاي سطحي هم دقت گیرنده های GPS در مناطقي كه ميدان ديد كافي دارند به 4 متر هم مي رسد. همچنين در اغلب تلفنهاي مجهز به GPS از فن آوري خاصي به نام AGPS (مخفف Assisted GPS) نيز استفاده مي شود كه سامانه مخابراتي به دستگاه گيرنده GPS كمك مي كند تا بداند بايد دنبال كدام ماهواره ها باشد (ماهواره ها در حال گردش به دور زمين هستند و هر لحظه ماهواره هاي مشخصي طبق زمانبندي از پيش تعيين شده مي توانند قابل رويت باشند) و به اين ترتيب با كوچك كردن ابعاد دستگاه معادلات از حجم محاسبات مي كاهد، به اصطلاح سرعت قفل كردن GPS را بيشتر مي كند. نمي دانم گوشيهاي ثريا نيز به اين فن آوري مجهزند يا خير.
    به هر حال صرف نظر از اين مباحث تخصصي كه شايد از حوصله بحث خارج باشد به نظرم وجود GPS مي توانست به آنها كمك كند (همانگونه كه آقايان شفقي و فرهادي نيز در كامنت اشاره مي كنند) و شايد با داشتن GPS اقدام به فرود زودهنگام از يال گردنه نكرده و كماكان به سمت قله فرعي در گردنه ادامه مسير دادند.

  6. در مورد نقصهاي Google Earth بايد گفت بله مدلسازي سه بعدي گوگل براي هيماليا و همچنين مناطق قطبي كامل نيست. هركسي با مباحث ساخت نقشه توپوگرافي براي GPS آشنايي داره اينو مي دونه كه برداشت راداري شاتل در نقاطي خاص داراي خلاء مي باشد و در اطلاعات خام ارائه شده توسط ناسا، رقوم ارتفاعي كوههاي بلند هيماليا وجود ندارد. به عبارت تخصصي تر شما قادر به ساخت نقشه توپوگرافي از اطلاعات SRTM‌ براي كوههاي 8000 متري نيستيد. اين موضوع نه فقط يك اطلاع كه يك تجربه شخصي نيز هست. بنده تلاش داشتم براي مرحوم اسنفدياري در سفر آخرش نقشه توپوگرافي تهيه كنم كه ناموفق ماندم. حتي استفاده از روشهاي برون یابی كه برخي نرم افزارها ارائه مي دهند براي پر كردن حجم انبوده نقاط گمشده كافي نيست و نقشه ايجاد شده به هيچ وجه قابل اتكاي دقيق نيست. (مطلب مرتبط: http://newbie.blogfa.com/post/146 )
    اما شركتهاي مختلف با استفاده از منابع ديگه (مثل عكسهاي هوايي و ...) و بكار گرفتن روشهاي رياضي؛ خودشون اقدام به پر كردن اين نقاط خلاء كردن و طبيعتا ممكنه خطاهاي غيرمنتظره اي هم داشته باشن. بنابراين با نظر شما در مورد خطرات حركت كوركورانه با تكيه صرف به مسير پياده شده توسط گوگل ارت و احتمال پرت شدن كاملا موافقم اما اين نافي داشتن نقطه مختصات طولي و عرضي قله فرعي نيست. اگر بچه ها فقط همينقدر اطلاعات داشتند كه قله فرعي هنوز پيش روست (صرف نظر از ارتفاع يا مسير) اون وقت شايد (فقط شايد) اقدام زودهنگام براي فرود نمي كردن و هنوز به مسير مستقيم ادامه مي دادن.  بنابراين اينكه از گوگل ارت نمي توان براي رسم مسير در راهي خطرناك استفاده كوركورانه كرد درست است اما اينكه نمي توان حدود تقريبي قله فرعي را داشت را درست نمي دانم. (به اين موضوع نيز آقاي حميد فرهادي در كامنت ها اشاره خوبي داشتند)

  7.  با توجه به شواهد، بنده برخلاف بسياري از دوستان كه معتقدند كليد ماجرا در GPS نهفته است بنده زياد معتقد نيستم كه در صورت استفاده از از GPS آيا جلوي اين تراژدي گرفته مي شد و آيا بچه ها باز سالم به منزل مي رسيدن يا نه. چرا كه هنوز آن تيغه هاي وحشتناك پيش رو بودند و وضعيت جسماني تيم را بعد از آن صعود سخت و طاقت فرسا و آن بيواكهاي مرگبار در كنار توفان روز سرنوشت همه و همه براين علامت سئوال بزرگي جلوي نتيجه باقي مي گذارد. فقط براي مقايسه كدام يك از دوستان در زمستان و در هواي طوفاني موفق به صعود كل جنون شده اند؟ آن هم نه در ارتفاع هشت هزار كه تنفس سخت است و نه پس از آن مدت كم آبي و گرسنگي. همه اينها به كنار اينها فرود از تيغه داشتند نه صعود از آن ... بنابراين به شخصه صرف استفاده از GPS را در آن شرايط دليلي براي زنده بازگشتن بچه ها نمي دانم.

  8. موضوع هذيانگويي آيدين دقيقا مشخص نشد. مسلما تا يك زماني به سلامت منطق بچه ها هيچ اشكالي وارد نيست اما با اشتباه فاحش او در اعلام ارتفاع مسلم شده كه در روز آخر آيدين توانش را در درك از زمان و فضا از دست داده است. خدا مي داند اين اتفاق دقيقا از چه زماني رخ داده و دليل آن دقيقا چيست؟ بنده خود با توجه به مدت زمان زياد در ارتفاع مرگ بودن و انجام فعاليت جسماني شديد مشكوك به اِدِم مغزي بودم (مطلب مرتبط با اين بيماري: http://mountaineer.persiangig.com/document/An.Altitude.Tutorial.pdf  ) ولي وقتي نظر آقاي دكتر بهپور را پرسيدم فرمودند اعتقاد به هايپوترمي دارند (مطلب مرتبط با هايپوترمي: http://newbie.blogfa.com/post/426 ) و متاسفانه تا كنون نيز از نظر كارشناسي ساير دكترهاي كوهستانمان بي بهره مانده ايم. به هر حال اگر هايپوترمي است بايد متخصصان امر بتوانند حدس و گمانهايي از زمان بحراني شدن آن بزنند چرا كه شايعات حاكي از تنها بودن آيدين در روز پاياني است ولي آيا صحبتهاي آيدين در آن روز قابل اتكا هستند؟ مشخص نيست! اما به هر حال شواهدي وجود دارند كه به آنها توجهي نشده و هرچند اين موضوع اثر مستقيمي بر عوامل ايجاد حادثه ندارد اما علت يابي آن شايد بتواند در يافتن راههايي و گرفتن درسهايي كمك نمايد. مثلا اگر نظريه خيز به واقعيت صحيح باشد همراه داشتن داروهاي آن مي تواند مد نظر قرار گيرد. اگر بحث هايپوترمي است شايد راهكارهاي ديگري مثل همراه داشتن چندين پد گرمازا و يا بخاري جيبي براي خريد زمان و فرار از مرگ به كار آيد و شايد هم كماكان هيچ راه حلي نباشد. (اين را بايد متخصصان پزشكي بگويند)

در پايان هم از خداوند متعال، عاجزانه مي خوام به رامین شجاعی صبر بده تا توان پاسخ به اين همه سئوالاتي كه بعضا طلبكارانه هم ازش پرسيده مي شه رو داشته باشه. اين ميون برخوردهاي تمسخر آميز رو كه ديگه کلا" قلم گرفتم چون به نظرم اصلا در حد بررسي هم نيستند. همچنين تلاش مستمر عده اي براي مقصر قلمداد كردن باقيمانده افراد تيم علي الخصوص شخص شجاعي، برام قابل تامله. با توجه به گذشت زمان طولاني از حادثه و فروكش كردن احساساتي كه شايد زماني عقل را تحت الشعاع قرار مي داد ديگر نمي توان آنها را افرادي بي طرف قلمداد نمود. برخي از اينها كه دشمنان باشگاه آرش يا افراد گروه و يا دشمن افراد درگير برنامه هستند كه به كنار (مطلب مرتبط: http://newbie.blogfa.com/post/394 )، اما بخش ديگرشان افرادي هستند كه با دليل (قابل بحث يا سفسطه) يا حتي بدون هيچ دليلي دنبال يك قرباني مي گردند كه موضوع را براي ذهن خود ساده كرده باشند.

به سهم خودم بخاطر گزارشات و تحليلهاي ارائه شده (كه كمك به فهم منطق حاكم بر برنامه مي كند) كمال تشكر و قدرداني را دارم. به شخصه آن درسي كه بايد از اين حادثه مي آموختم را كم و بيش گرفتم و شايد زماني هم اقدام به نشر آنها كردم. براي دوستانم آرزوي آرامش و براي همنوردانم آرزوي سلامت و براي همه عزادارن اين حادثه از خداوند منان طلب صبر دارم.


پ.ن.۱: مطالب مرتبط با برودپيك و فراز و فرودهاي ذهني اينجانب را در اينجا بخوانيد: http://newbie.blogfa.com/tag/%d8%a8%d8%b1%d9%88%d8%af%d9%be%d9%8a%d9%83

پ.ن.۲ : از شنيدن خبر مرگ پژوهشگر جوان بر اثر انفجار مين شوكه شدم. روحش شاد

و باز قارقاري نو از کلاغی پير

بله موضوع اين گفتمان باز به مطلب اخير وبلاگ كلاغها با عنوان "فاجعه برودپيك: رامين شجاعي و پاسخهاي گمراه كننده" برمي گردد .... {ادامه مطلب}

ادامه نوشته

نكته اي در مورد مصاحبه اخير استاد حسن نجاريان

مقدمه:
چندي پيش آقاي سيامك شايانپور (مديرعامل اسبق باشگاه دماوند) يك فايل صوتي از گفت‌وگوی استاد «حسن نجاریان» با شبکه «اشراق زنجان» درباره‌ی حادثه‌ی پیش آمده برای تیم باشگاه «آرش» در «برودپیک» را به كوهنوشت ارسال كرده بود كه حاوي نكاتي بود. ( اين فايل صوتي را مي توانيد از اين‌آدرس دريافت نماييد: http://koohnevesht.blogfa.com/post-242.aspx)

گلايه:
من به شخصه هميشه از حسن نجاريان با لقب "استاد" ياد مي كردم و در ذهنم بزرگ مرد هيماليا بود. حتي به خاطر دارم زماني كه "راميار كاردار" به انتقاد از وي پرداخت؛ من از جمله هوادارانش بودم. هر چند هنوز افتخار همصحبت شدن با ايشان را نداشته ام اما دليل اين ارادت بنده هم تعاريفي بود كه دوست و همنورد عزيزم آقاي "محمدنصيري" از برنامه برودپيك كارگران برايم نقل كرده بود؛ برنامه اي كه بدون حادثه نبود ولي خسارات جاني نداشت! نمي دانم در كتاب روياي برودپيك به آن موارد اشاره شده يا خير؟ بگذريم ...

به عنوان يك تازه كار هميشه از ايشان توقع داشتم كه وقتي حوادثي رخ مي دهد در موردش تحليل كارشناسي ارائه كنند اما هميشه به صحراي كربلا زدن ايشان مرا متعجب مي كرد! اينكه چرا يك كارشناس بايد به جاي سخن كارشناسي بصورتي احساسي و البته هميشه دردمند بنويسد برايم جاي سئوال بود تا اينكه اين مصاحبه از ايشان را گوش كردم كه اي كاش نمي كردم. اي كاش هيچ وقت ايشان آن مصاحبه را نمي كرد! آن هيمنه اي كه از ايشان در ذهنم ساخته بودم ناگهان چون بلوري شكست و چون دود ناپديد شد! راست گفته اند: "تا مرد سخن نگفته باشد، عيب و هنرش نهفته باشد".

متاسفانه آقاي نجارياني كه مصاحبه مي كند زمين تا آسمان با آن نجارياني كه مي نويسد فرق مي كند!  از اين مصاحبه، تصوير مردي مكتبر در ذهنم شكل گرفت كه سواد كافي هم ندارد! خدا مي داند اين حرف چقدر برايم  سنگين است! فقط دلخوشم به اينكه ايشان تجربيات بسياري دارند. اين را به استناد آن خاطره اي كه محمد برايم تعريف كرد مي گويم. حادثه اي كه مي تونست سه كشته داشته باشد ولي بواسطه تجربه ايشان فقط يك زخمي به جاي گذاشت. اما اين مصاحبه نمي دانم چرا اينطوري است! هر كاري مي كنم آن درايت، در اين مصاحبه كه نمي گنجد هيچ! حتي در خلاف جهت آن هم پيش مي رود و تلاشي وصف ناپذير براي تخريب اين سپيدموي كوهنوردي زنجان كه چه عرض كنم، همه ايران دارد! واقعا" نمي دانم با آن چه كنم وقتي تير خلاصش با تعريف خاطره بالا دادن پاهاي خانمي! در سبلان شليك مي شود. استاد نجاريان كه نه، اما آن مردي كه مصاحبه مي كرد، خود را از پزشك بالاتر مي داند و ادعا مي كند اِدِم را بخوبي مي شناسد اما همانجا در مصاحبه هم علايم اشتباهي را براي اِدِم برمي شمرد. ايكاش استاد نجاريان كه خير اما آن مصاحبه شونده ي محترم حداقل يك دور كتاب پزشكي كوهستان آقاي دكتر ابوالفضل جوادي را در خلوت مطالعه مي كرد، اصلا اگر نمي خواهد كتاب بخرد (هرچند انتظار دارد همه كتاب برودپيكش را بخرند) حداقل ترجمه اينجانب را قبل از آن كتاب منتشر رو رايگان در اختيار همه قرار گرفت را مي خواند. (http://mountaineer.persiangig.com/document/An.Altitude.Tutorial.pdf) كه اينگونه سخيف سخن نگويد و آبروي خودش را نبرد! آبرويي كه حتي با سكوت معني دارش در مقابل اعتراف شجاعانه آقاي زارعي به اشتباه خود و عدم صعود كامل ماكالو، كماكان براي من يكي حفظ شده بود! ما مي دانستيم كه آقاي نجاريان حتما اسم اِدِم را شنيده اند اما بواسطه فوت عيسي ميرشكاري در چادرشان مطمئن هستيم عملا آنرا نمي شناختند اما مصاحبه شونده ادعايي جز اين دارد و علي رغم اشتباه در نام بردن علائم آن پزشك حاضر در منطقه را هم زير سئوال مي برد!

آقاي نجاريان كه خير، ولي مصاحبه شونده در حالي به مبحث GPS‌ وارد شد كه به آن تسلط كافي نداشت!  هيچ كس از سپيدمويي مثل نجاريان انتظار تسلط به فن آوريهاي نويني مثل GPS‌ را ندارد كه خود را موظف به ورود به اين حيطه كند و به نظرم وقتي كسي به موضوعي تسلط ندارد ورود به آن مبحث به عنوان كارشناس زير علامت سئوال مي رود! علامت سئوالي كه در كنار علامت سئوال قبلي در كنار نامي وزين مثل نجاريان قرار مي گيرد. من هنوز هيچ مدل از GPS هاي گارمين را نديده ام كه تلفن هم داشته باشد! البته يك مدل گوشي زده كه اگر نمي زد سنگين تر بود اما هنوز در ايران هم وارد نشده. (به نظرم ايشان مدلي از سري ارگون را داشتند چون صحبت از صفحه لمسي بودن آن است.)

هرچه مقاومت كردم نشد و بالاخره شد آنچه نبايد مي شد و بتي به نام "حسن نجاريان" برايم شكست. اميدوارم كه در آينده اي نزديك بتوانم اين خسران را جبران نمايم و نجاريان هم ثابت كند همان استاد نجارياني است كه در ذهنم تصوير مي كردم.

نكته:
اما صرف نظر از اين موضوع دردناك كه بيشتر جنبه شخصي داشت، در اين مصاحبه نكاتي هم وجود دارد كه ارزش بررسي دقيقتر را دارد. مثلا قبلا آقاي رضا زارعي قبلا گفته بودند كه هر چه تلاش كردند GPS مسير بصورت كامل (كمپ 3 تا قله) را نتوانستند از كسي (حتي كوهنوردان خارجي) تهيه كنند كه وقتي دوستي پرسيد چرا مسير تقريبي را از Google Earth‌ نساختيد ايشان پاسخ داد به ذهن خطور نكرد! اكنون آقاي نجاريان ادعا مي كند فايل GPS‌ مسير را داشته اند و من بالاخره دقيقا" متوجه نشدم كه گفتند به تيم هم داده اند يا خير؟

اكنون سخن اين دو بزرگ كوهنوردي در مقابل هم به نظر مي رسد!‌ يك جاي كار مي لنگد!‌ به نظر شما واقعيت چيست؟ 
آيا آقاي نجاريان از دادن فايل GPS‌ خود داري كرده بوده يا آن را در اختيار آقاي زارعي قرار داده بوده تا به دست تيم برودپيك برسد؟

انتظار روشنگري بيشتري از سوي اين بزرگان در اين خصوص داريم.


پي نوشت ها:

  1. بنده به شخصه همه حرفهاي قبلي ام را در مورد ايشان بصورت رسمي پس مي گيرم و از ايشان هم مصرانه تقاضا به همان متنهاي احساسي خود بپردازند و خداي نكرده تحليل و بررسي در وبلاگهايشان منتشر نكنند كه آنرا بسيار خطرناك مي دانم. جايگاه ايشان به عنوان يك پيشكسوت كوهنوردي كماكان برايم قابل احترام است ولي ديگر به ايشان به چشم يك كارشناس نمي نگرم.
  2. با توجه به بند قبلي متحيرم كه ايشان چگونه مي خواهند در كميته بررسي حادثه برودپيك نظر كارشناسي بدهد؟ شايد ند نباشد اطلاعات علمي ساير اعضاي اين كميته به طريقي براي جامعه كوهنوردي مشخص شود!
  3. نحوه صحبت مجري محترم برنامه كه دائم حسن حسن مي كرد برايم منزجركننده شده بود! نمي دانم چرا بعضي مجريها در برنامه هاي رسمي، هنوز چاي نخورده پسرخاله مي شوند. يك چنين برخوردي در مصاحبه آقاي سهند عقدايي هم به چشم مي خورد كه مجري محترم هي ليلا ليلا مي كرد. به نظرم مقتضيات يك مصاحبه ايجاب مي كند مجريان كمي رسمي تر و مودبانه تر باشند.
  4. به نظر مي رسد كه مصاحبه بايد تصويري باشد. اينكه چرا بصورت صوتي پخش شده در پرده ابهام است.

سخني با عبدالله عزيزالهي

در وبلاگ سد م مد مقاله شما را خواندم و نکاتی بدین شرح نظرم رسید که به دلیل طولانی شدن در قالب کامنت نمی گنجید:

۱- گویی تکلیف خودتان با خودتان معلوم نیست وقتی معترفید به اینکه در سطحی نیستید که به مسایل فنی در اين سطح بپردازید چرا به قضاوت در خصوص توان بدنی افرادي پرداخته ايد كه مشخص است شناختي از آنها نداريد؟ مگر نه اين است كه مساله تشخیص توان بدنی انجام یک صعود بلندمرتبه از جمله مسایل فنی آن محسوب می شود؟

۲- چگونه انتظار دارید باور کنیم شما بی طرفید وقتی دیگر هیچ واژه تحقیرآمیز و توهين آميزی در لغتنامه دهخدا یافت نمی شود که از آن استفاده نکرده باشید؟ 

۳- آیا به نظر شما وقت آن نرسیده که اینقدر به در و دیوار فحش ندهیم و با استفاده از الفاظ پرخاشگرانه دایه مهربانتر از مادر نشویم؟ آیا شما نيز چون برخي حضرات به دنبال پیراهن عثمان کردن این برنامه برای گرفتن انتقام از افراد خاصی هستید؟ انگيزه رقبا را مي فهمم اما شما را خير!‌ اگر شما واقعا نگران آیدین هستید بد نیست به سخنان مادرش در همان مراسم بزرگداشتی که چون احتمالا مطابق میل شما نبود آنرا خیمه شب بازی خواندید رجوع کنید. جایگاه هر کس از لحاظ "حق" نسبت به موضوع مشخص است و در این میان فکر نمی کنم حقی برای من و شما برای بازخواست بتوان متصور بود. شاید همه ما کنجکاو دلیل مرگ باشیم اما این کنجکاوی حقی برایمان ایجاد نمی کند که اگر بود بی شک الان دست اندرکاران برودپیک هم چون دست اندرکاران نانگا درگیر دادگاه شده بودند! وقتی شمایی که مویی سپید کردید هنوز جایگاه خود را نمی دانید از جوانترها چه انتظاري مي توان داشت؟!

۴- برایم جالب است چگونه محاسبه کردید ۱۰۰% تیم تلف شده اند چون تا جایی که می دانیم ۲ نفر از ۵ نفر به وطن بازگشته اند. محاسبه من می گوید ۶۰٪ تیم از بین رفته اند که البته این هم نسبت بالایی است.


۵- در خصوص پیامدهای منفی یادآوری چند نکته شاید از بی قراری شما بکاهد:

الف - مردم ما حافظه کوتاه مدتی دارند و سریع فراموش می کنند. همانطور که مرگ اوراز فراموش شد و همانطور که بهمن 88 فراموش شد این حادثه نیز به زودی از حافظه جامعه زدوده خواهد شد و به بحثی محدود به دنیای کوهنوردی بدل خواهد شد.
ب- رسانه ای شدن آن به دلیل بزرگی کاری بود که انجام داده بودند. شما چه خوشتان بیاید چه خوشتان نیاید برای اولین بار گروهی ایرانی بدون وابستگی به باربر مسیری نو در هیمالیا باز کردند و این نه فقط برای ایرانیان داخل و خارج که برای دنیا جالب توجه است. باز کردن مسیر جدید حتی در 7000 متریها می تواند به دریافت کلنگ طلایی به عنوان گرانقدرترین مدال دنیای کوهنوردی بیانجامد. پس کار این بچه ها از نزدیک زیر ذره بین دنیای خارج هم بوده است.
ج- اگر تئوری شما در خصوص شکل گیری ذهنیت  "کوهنوردی = مرگ" در جامعه را تئوری درستی نمی دانم چرا اگر اینطور باشد باید تئوریهای دیگری مثل "موتورسیکلت = مرگ" یا "رانندگی = مرگ" یا "هواپیما = مرگ" هم در جامعه نهادینه می شد. اما شما اگر برای یک روز تعطیل بلیط هواپیما به مشهد پیدا کردید پیش من جایزه دارید. هواپیما که سهل است دیر بجنبید بلیط اتوبوس هم گیرتان نمی آید و این در حالیست که آمار کشته های تصادفات رانندگی ما که عموما هم در جاده ها رخ می دهد برابر جمعیت یک شهر (بالغ بر 20 هزار نفر) است! اصلا آمار را بی خیال هر روز که شاهد افزایش موتورسیکلت در خیابانها هستید؟

پس لطفا نگران ذهنیت جامعه نباشید. مردم جلوی دوربین نطق های قشنگی می کنند ولی حافظه شان بقدری کوتاه است که وقتی یک تصادف دلخراش می بییند فقط تا 100 متر مثل آدم رانندگی می کنند و بعد آن همه چیز را فراموش می کنند و باز همان آرتيست بازيها و همان لايي كشيدنها و همان و همان و همان!

جسارتا شما با اصلاح ادبيات خود شروع كنيد. باور بفرماييد به همان خدايي كه دوبار به او در نام و فاميل شما اشاره شده؛ خيلي چيزها درست مي شود.

بررسي اظهارات عظيم برهمني

اظهارات عظيم برهمني به عنوان شخصي كه در بيس كمپ برودپيك حضور داشت و لب به انتقادات شديدي از اخبار منتشره درباره برودپيك گشود (اظهارات عظيم برهمني در ايسنا - مورخ ۲۵ مرداد ۹۲) از جهات زيادي قابل بررسي است كه در اين مقال به آن خواهيم پرداخت:

ادامه نوشته

كميته بررسي حوادث: حركت در تاريكي

سومين كميته بررسي حوادث با تركيبي از افرادي هيماليا رفته و نرفته به رياست آقاي دكتر صالحي مقدم در حالي برگزار شد كه بر پربار بودن آن تاكيد مي گردد. (لينك خبر)


با توجه به حضور افرادي كه پيشتر از اين شاهد گفتارهاي انتقادي از آنها بوديم مي توان حدس زد كه حال و هواي اين جلسه چگونه بوده است و منظور از پربار بودن آن چيست و نگرانيهايي كه در خصوص اين كميته بيان شده بود قوت مي يابد. (مطلب مرتبط )

از آنجا كه چنين جلساتي با مقولاتي چون امنيت ملي فاصله زيادي دارند و طبعا نمي توانند محرمانه باشند و نيز با توجه به اينكه اعلام شده اين كميته با هدف آگاهسازي افكار عمومي تشكيل شده، شايسته است آقاي دكتر صالحي مقدم ترتيبي اتخاذ نمايند تا اين افكار عمومي در جريان جزئيات جلسات نيز قرار بگيرند. از آنجا اين جلسات معمولا ضبط مي شوند قرار دادن فايل صوتي جلسات در اختيار عموم زحمت چنداني نخواهد داشت، لذا انتظار عملكرد شفاف از آقاي دكتر صالحي مقدم انتظار زيادي نمي باشد!


پ.ن: عدم حضور نماينده تيم برودپيك در اين جلسه پربار‌! قابل تامل مي باشد.

نقد منتقد:‌ (بخش اول) ريزبيني كلاغها ...

قبل از آغار سخن يادآوري اين نكته را لازم مي داند كه اين سلسه از مقالات به معناي رد يا تاييد نظرات نويسندگان نيست (مگر در مواقعي كه صريحا ذكر مي شود) و چيزي از ارزش تلاشهاي آنان كم نخواهد كرد. نويسندگان كليه وبلاگهايي كه مورد نقد قرار خواهند گرفت از احترام كامل اينجانب برخوردار بوده و در كامنتينگ اجازه توهين به هيچ كسي (اعمم از آشنا يا ناشناس) داده نخواهد شد. طبعا فرايند نقد خود نيز نياز به تمرين و آسيب شناسي دارد كه اينجانب در حد توان و براي بهبود آن دست به تلاشي زده ام. اميد كه خشت نخست درستي باشد در راه تعالي نقد. طبعا نگارش اينجانب نيز خالي از خطا نخواهد بود كه مزيد امتنان خواهد بود اگر مراتب به اينجانب منعكس گردد.

در نخستين گام به سراغ آقاي فرامرز نصيري مي رويم چرا كه ...

ادامه نوشته

باشگاه آرش گرفتار جنگ رواني نشود ...

از آنجا كه ابهام هجمه سازمان يافته (مطلب مرتبط) به باشگاه آرش روز به روز تقويت شده و از الگوي آشنايي (مطلب مرتبط) نيز پيروي مي كند طبعا هدفي آشنا نيز پي گيري مي نمايند. هدف اين جنگ رواني، عصبي كردن و در نتيجه از دست دادن منطق و برداشتن گامهايي اشتباه است تا آنها را بهانه تاخت و تازهاي آتي خود نمايند لذا به مسئولين باشگاه آرش توصيه مي شود اين چنين (مطلب مرتبط) در دام جنگ رواني تاريكخانه شياطين گرفتار نشوند و با صبر و شكيبايي، منطق پيشه كرده تا توطئه ها را خنثي سازند.

دست نوشته هاي آيدين بزرگي در برنامه برودپيك

شايد دست نوشته هاي آيدين بزرگي در برنامه برودپيك را در كوه نيوز خوانده باشيد. اگر هنوز نخوانده ايد مي توانيد در ادامه مطلب آنها بخوانيد چون نكات چه عرض كنم... حجت را تمام مي كند!

ادامه نوشته

بنويسيد برودپيك بخوانيد نانگا ...

بي شك بين تيم برودپيك باشگاه آرش و تيم نانگاپاربات باشگاه دماوند شباهتهاي زيادي نهفته است. هر دو صعودهايي خاص بودند و در نوع خود جز اولين ها بشمار مي رفتند. هر دو نه تنها از ياري مسئولان فدراسيون نا اميد شده بودند كه حتي فرياد گلايه نيز به آسمان بلند كرده بودند و در نهايت هر دو موفقيت آميز ولي پرهزينه بودند!
بعد از حادثه نانگا ...

ادامه نوشته

فرياد آيدين ...

ماراتن پر و پيچ و خم گشايش مسيري جديد (به نام مسير ايرانيان) بر روي قله برودپيك – يكي از بلندترين قلل جهان - كه به از دست رفتن آيدين بزرگي، مجتبي جراحي و پويا كيوان انجاميد به دنياي كوچك كوهنوردي داخل كشور محدود نشد و نه تنها مرزهاي جغرافيايي را در نورديد كه مرزهاي اجتماعي را نيز در هم شكست و در خبرگزاريهاي داخلي و خارجي و حتي بين المللي نيز انعكاسي فراواني يافت...

ادامه نوشته

آغار دروغ پراكني ...

متوجه شدم در وبلاگ كلاغها كامنتي به نام مستعار بنده درج شده است كه مورد تاييد اينجانب نيست.

من بطور رسمي حمايت خودمو از تيم برودپيك اعلام مي كنم.
تيمي كه با گشايش مسيري نو به نام ايران؛ افتخاري آفريدند كه حتي فدراسيون نيز با صرف ميلياردها تومان هزينه بيت المال نتوانسته است چنين كند. مسيري كه هزينه اش جان سه جوان برومند كشورمون بود.
لطفا هر گونه كامنت مشابهي مخالف با نظر اينجانب را جعلي بدانيد!
شايسته است وبلاگ كلاغها نيز نسبت به حذف آن اقدام مقتضي مبذول نمايد.

واقعيت رو بپذيريم

از پای ننشستن باشگاه آرش و تلاش براي امداد در ارتفاع ۸۰۰۰ برودپيك واقعا قابل تقدیره، ولی بیایید منطقی باشیم. اصلا كاري هم با پيچيدگيهاي امداد در آن ارتفاع ندارم. فراموش هم مي كنم سابقه امداد به مرحوم اوراز را ...
اما همه ما اين روزها "روزه" هستیم و معنی تشنگی رو به خوبي درک می کنیم. كمبود اکسیژن, غذا, سرما و ... همه رو فراموش کنید و فقط به همین يك مورد فکر کنید:
به نظر شما یک انسان در ارتفاع معمول تا چه زمانی می تواند بدون آب زنده بماند؟ آیدین الان چند روزه بدون آبه اون بالاست؟
تازه می دانیم در ارتفاع نیاز به آب بدن بیشتر می شود. و باز می دانیم سایر شرایط کشنده نیز آنجا حضور دارند.

پس بیایید منطقی باشیم. آیدین دیروز تماسی نگرفت! من معتقدم آیدین؛ پویا و مجتبی دیگه بین ما نیستند. معتقدم جسم آیدین ديگر پیش ما نیست ولی فکر و ذهنش هست. حرفهاش هنوز در وبلاگها هست! بیایید همه یکبار دیگه نامه آیدین رو که قبل از عزیمتش نوشته بود مرور کنیم. درد دلهایش برام آشنا بود. مرا یاد لیلا انداخت!

چه تقدیری که هم حرفهایشان به هم نزدیک بود و هم پروازشان. آخر امروز سالگردش است. روحشان شاد، یادشان گرامی.

خداکند که بیایی

علی رغم اینکه عقلا باید پرونده برودپیک را مختومه تقلمداد کرد ولی دلم راضی نمی شود و به امید معجزه ای دیگر؛ نا امیدانه گدایی اخبار می کنم... دلم راضی نمی شود آخر.

 

 

كابوس شبانه!

متاسفانه به نظر مي رسد بارقه هاي اميدي كه شكل گرفته بودند خيلي زود در حال محو شدن هستند.

خبر كوتاه و به ظاهر خوشي در كوه نيوز درج شد:

شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۲ ساعت ۲۱:۲۰

 

آخرین اخبار دریافتی از ستاد پیگیری برنامه برودپیک توسط بخش خبری کوه نیوز، حکایت از تماس آیدین بزرگی در ساعت 19:30 دقیقه  را دارد.

ساعت 19.30 آیدین زنگ زد و تقاضای کمک کرد. تغییر محل داده و ارتفاع را 3500 متر اعلام کرده که اشتباه است. اما سایر مشخصات با عکسها و نقشه های منطقه مطابقت دارد. به نظر میرسد همان مسیر را که اشتباه پایین رفته بودند و دوباره بالا برگشته اند به تنهایی دارد پایین میرود و به بالای سر یک دیواره مهیب رسیده.

اقداماتی به شرح زیر در دست اجراست:

1. سعی میشود از طریق موبایل آیدین مشخصات جغرافیایی جی پی اس به وسیله  مقامات دولتی پیدا شود.

2. هلی کوپتری که بتواند کوه نوردان را از بیس کمپ کی دو به بیس کمپ برود پیک حمل کند آماده پرواز است.

3. رامین در حال مذاکره با کوه نوردان حاضر در منطقه است که هر کسی که کمک کند کلیه هزینه های آن به انضمام پاداش قابل توجه پرداخت میشود

اما برغم ظاهر اميد دهنده ي آن حاوي اخبار تلخي است.

  • اول اينكه آيدين تنهاست! به عبارتي احتمالا خبرهاي تاييد نشده مبني بر از دست دادن پويا و مجتبي صحيح اند!
  • دوم اينكه آيدين احتمالا از خيز مغزي رنج مي برد! خطاي فاحش در ارتفاع سنجي شايد بارزترين نشانه آن باشد اما به هر حال نظريه تخصصي را بايد پزشكان كوهستان بدهند.

اگر اينها درست باشند به اين معناست كه آيدين درك و منطق خود را از دست داده و اولا صحبتهايش (براي امداد احتمالي) قابل استناد نخواهد بود و چه بسا تيم نجات را به بيراهه بكشاند و ثانيا خودش هم راه افتاده و معلوم نيست كدام طرفي مي رود. چنين رفتاري را به ياد دارم. از نانگا و از مرحوم سامان! روزهاي آخر زندگي بي هدف به اينطرف و آنطرف مي رفت و نور چراغش بيس كمپ را بيهوده اميدوار مي ساخت. خاطرم هست وقتي از پروفسور انگليسي در موردش پرسيدم به من پاسخ داد بخشهاي غريضي و حيواني مغز ديرتر از ساير قسمتهاي آن مضمحل مي شوند كه دليل اين رفتار است.

اگر معجزه اي رخ ندهد امشب شب ودعا خواهد بود.

آرامش قبل طوفان ...

سكوت مرگباري بر دنياي كوهنورديمان حاكم شده. سكوتي كه بوي آرامش قبل طوفان را مي دهد. گويي همه مي دانند ولي اميد به معجزه هنوز آنچنان در كلامها ديده مي شود كه كسي را ياراي سخن گفتن از واقعيات نيست. فقط تك و توكي از بزرگان گهگاه در سخنانشان سرنخهايي مي دهند كه در آن افسوس موج مي زند. در اين ميان فقط آقاي زارعي در وبلاگش مهر سكوت را شكسته و به بكار بردن جملات ماضي صريحتر از بقيه به اين نكته اشاره مي كند كه ظاهرا بايد واقعيت تلخي كه از بازگو كردنش هراس داشتيم را پذيرفت.

از گوشه كنار خبرهاي تاييد نشده اي حكايت از آن دارد كه آيدين بزرگي خود به يخزدگي دستانش اعتراف كرده و از مرگ دو همنوردش و احتمال مرگ خودش - در صورت نرسيدن به موقع امداد - خبر داده است. حتي در صورت كذب بودن اين اخبار (كه اميدواريم صحت نداشته باشند)، دلايل خوبي وجود دارد تا ما را به تفكر و تامل وادارد: 

  1. وضعيت تيم مطابق اعلام خطر آيدين، بحراني گزارش شده. واژه زمين گير بودن براي يكي مثل آيدين واژه بزرگي است. كسي كه يك تنه به سراغ علمكوه رفت و دونفره خط الراس زمستانه پسندكوه را اجرا كرد به اين راحتي اعتراف به زمين گير شدن نمي كند. اما براي قبول اين واقعيت نياز به اعتراف او نبود چرا كه براساس گزارشها آب و غذا تمام كرده اند و چادرشان پاره شده و اين در حاليست كه ديشب هفتمين بيواك سخت خود را در منطقه مرگ (Death Zone) تجربه كرده اند. در اين منطقه خواب تقريبا معني ندارد و بدن شروع به تغذيه از بافتهاي خود مي كند. اين بدنهايي فرسوده و كم آب در آن ارتفاع حتما دچار سرماگزيدگي (Frost Bite) مي شوند كه قابليت كار فني را از آنها خواهد گرفت و چه بسا آماده سرمازدگي (HypoThermia) هم شده باشند.
  2. بالغ بر ۳۱ ساعت است كه ديگر هيچ خبري از آنها نيست. نه بيسيم زده اند و نه ديشب نور چراغي ديده شده و نه حتي امروز شرپاها علي رغم صعودشان تا گردنه اثري از آنها يافته اند و اين معني خوبي ندارد

با توجه به شرايط به نظر مي رسد گريزي نيست جز اينكه خود را كم كم براي شنيدن اخباري تلخ آماده كنيم. گويي سكوت نفس گير حاكم بر اين لحظات همان آرامش معروف قبل از طوفان است.

به قول آقاي زارعي مردانه جنگيدند ... آيدين بزرگي؛ پويا كيوان؛ مجتبي جراحي ....


پ.ن.۱: طبق آخرين اخبار ظاهرا معجزه اي رخ داده و حداقل تا ساعت ۱۳:۳۰ امروز آيدين بزرگي زنده بوده چرا كه مكالمه تلفني برقرار شده! از سرنوست دو همنوردش و يا موقعيت مكاني آنها اطلاعي در دست نيست

پ.ن.۲: جاي گلايه دارد كه در پي گيري ساعت ۱۴:۳۰ كوه نيوز كه به عنوان مرجع رسمي انتشار اخبار مورد پذيرش همگان قرار گرفته از سوي ستاد پشتيباني اعلام مي شود كه هيچ تماسي نبوده و آخرين تماس همان ساعت ۱۰:۳۰ روز قبل بوده  و اين خبر هم منتشر مي شود (لينك خبر) بعد در ساعت ۱۷:۳۰ مشخص مي شود گويي قبل از آن يك تماسي هم بوده! (لينك خبر)

پ.ن.۳: مشخص نيست آيدين چرا با تهران تماس برقرار مي كند ولي با بيس كمپ تماسي برقرار نمي شود آيا بيس كمپ به پشتيباني مخابراتي تهران نيازمند است؟ اگر در بيس كمپ مشكل شارژ باتري نباشد (كه معمولا هم نيست) به نظرم بهتر است بيس كمپ مستقيما وارد صحنه شود!

پ.ن.۴: از وضعيت ۲ شرپاي اعزامي به ارتفاعات و همچنين گروه سوييسي و ساير گروههاي احتمالي خبري منتشر نشده. با توجه به زنده بودن آيدين انتظار اقدام از تيم سوييسي مي رفت...

پ.ن.۵: خداوند تبارك و تعالي را براي اينكه حداقل از زنده بودن يك نفر اطمينان حاصل شده شكرگزارم. ليكن وقت تنگ است و شايد آيدين توان بيواك هشتم را نداشته باشد!‌ خدايا ... رحماني و رحيم. بزرگي و قادر. معجزه اي عنايت فرما...

سرها در گریبان است

پیامکی از آقای بابازاده به دستم رسید:

 

پرچم ایران.برفرازمسیر ایران.دربرودپیکO

گشایش مسیر ایران به     سرانجام رسیدO   O

به امید بازگشت ایمن و      سلامت تیم هستیمO

                                                                 ق

16/7 ,   19:21

 

 

خبر مسرت بخش و غرور آفرینی بود. در پاسخ تبریک گفتم. تازه به یاد آوردم که بله قرار بود پروژه ای که در سال ۲۰۰۹ شروع شده بود،امسال تمام شود. مسیر ایرانیان!

 

 

مشغله زیاد باعث شد نتوانم پی گیر موضوع باشم تا دیروز که دوستی ... {ادامه مطلب}

ادامه نوشته