در وبلاگ سد م مد مقاله شما را خواندم و نکاتی بدین شرح نظرم رسید که به دلیل طولانی شدن در قالب کامنت نمی گنجید:
۱- گویی تکلیف خودتان با خودتان معلوم نیست وقتی معترفید به اینکه در سطحی نیستید که به مسایل فنی در اين سطح بپردازید چرا به قضاوت در خصوص توان بدنی افرادي پرداخته ايد كه مشخص است شناختي از آنها نداريد؟ مگر نه اين است كه مساله تشخیص توان بدنی انجام یک صعود بلندمرتبه از جمله مسایل فنی آن محسوب می شود؟
۲- چگونه انتظار دارید باور کنیم شما بی طرفید وقتی دیگر هیچ واژه تحقیرآمیز و توهين آميزی در لغتنامه دهخدا یافت نمی شود که از آن استفاده نکرده باشید؟
۳- آیا به نظر شما وقت آن نرسیده که اینقدر به در و دیوار فحش ندهیم و با استفاده از الفاظ پرخاشگرانه دایه مهربانتر از مادر نشویم؟ آیا شما نيز چون برخي حضرات به دنبال پیراهن عثمان کردن این برنامه برای گرفتن انتقام از افراد خاصی هستید؟ انگيزه رقبا را مي فهمم اما شما را خير! اگر شما واقعا نگران آیدین هستید بد نیست به سخنان مادرش در همان مراسم بزرگداشتی که چون احتمالا مطابق میل شما نبود آنرا خیمه شب بازی خواندید رجوع کنید. جایگاه هر کس از لحاظ "حق" نسبت به موضوع مشخص است و در این میان فکر نمی کنم حقی برای من و شما برای بازخواست بتوان متصور بود. شاید همه ما کنجکاو دلیل مرگ باشیم اما این کنجکاوی حقی برایمان ایجاد نمی کند که اگر بود بی شک الان دست اندرکاران برودپیک هم چون دست اندرکاران نانگا درگیر دادگاه شده بودند! وقتی شمایی که مویی سپید کردید هنوز جایگاه خود را نمی دانید از جوانترها چه انتظاري مي توان داشت؟!
۴- برایم جالب است چگونه محاسبه کردید ۱۰۰% تیم تلف شده اند چون تا جایی که می دانیم ۲ نفر از ۵ نفر به وطن بازگشته اند. محاسبه من می گوید ۶۰٪ تیم از بین رفته اند که البته این هم نسبت بالایی است.
۵- در خصوص پیامدهای منفی یادآوری چند نکته شاید از بی قراری شما بکاهد:
الف - مردم ما حافظه کوتاه مدتی دارند و سریع فراموش می کنند. همانطور که مرگ اوراز فراموش شد و همانطور که بهمن 88 فراموش شد این حادثه نیز به زودی از حافظه جامعه زدوده خواهد شد و به بحثی محدود به دنیای کوهنوردی بدل خواهد شد.
ب- رسانه ای شدن آن به دلیل بزرگی کاری بود که انجام داده بودند. شما چه خوشتان بیاید چه خوشتان نیاید برای اولین بار گروهی ایرانی بدون وابستگی به باربر مسیری نو در هیمالیا باز کردند و این نه فقط برای ایرانیان داخل و خارج که برای دنیا جالب توجه است. باز کردن مسیر جدید حتی در 7000 متریها می تواند به دریافت کلنگ طلایی به عنوان گرانقدرترین مدال دنیای کوهنوردی بیانجامد. پس کار این بچه ها از نزدیک زیر ذره بین دنیای خارج هم بوده است.
ج- اگر تئوری شما در خصوص شکل گیری ذهنیت "کوهنوردی = مرگ" در جامعه را تئوری درستی نمی دانم چرا اگر اینطور باشد باید تئوریهای دیگری مثل "موتورسیکلت = مرگ" یا "رانندگی = مرگ" یا "هواپیما = مرگ" هم در جامعه نهادینه می شد. اما شما اگر برای یک روز تعطیل بلیط هواپیما به مشهد پیدا کردید پیش من جایزه دارید. هواپیما که سهل است دیر بجنبید بلیط اتوبوس هم گیرتان نمی آید و این در حالیست که آمار کشته های تصادفات رانندگی ما که عموما هم در جاده ها رخ می دهد برابر جمعیت یک شهر (بالغ بر 20 هزار نفر) است! اصلا آمار را بی خیال هر روز که شاهد افزایش موتورسیکلت در خیابانها هستید؟
پس لطفا نگران ذهنیت جامعه نباشید. مردم جلوی دوربین نطق های قشنگی می کنند ولی حافظه شان بقدری کوتاه است که وقتی یک تصادف دلخراش می بییند فقط تا 100 متر مثل آدم رانندگی می کنند و بعد آن همه چیز را فراموش می کنند و باز همان آرتيست بازيها و همان لايي كشيدنها و همان و همان و همان!
جسارتا شما با اصلاح ادبيات خود شروع كنيد. باور بفرماييد به همان خدايي كه دوبار به او در نام و فاميل شما اشاره شده؛ خيلي چيزها درست مي شود.
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۲/۰۶/۲۵ ساعت 10:26 توسط تازه کار